۱۳۸۸/۱۱/۲۵

از من جدا ....

می خواهم از وجودم جدا شوی و روی کاغذ بنشینی...... می خواهم بدانم چه هستی ؟؟؟.....تو احساسی یا هجوم ناگهانی ادراک من ؟؟؟...... چشم هایم را می بندم و به مغزم فشار می آورم

سیاه شد .... تمام دنیایم به رنگ چشمانت..... حالا که مغزم تحت فشار هشیاریست می فهمم .... می فهمم من روزهاست خاموش شده ام ....دیگر شمعی در جانم روشن نیست
می فهمم آنچه راه بر نفس بسته نه بغض است نه کینه ی آتش زدن قلب من .....کلماتیست که به جانم مثل خنجری فرو می رود .... کلماتی که به اصرار به من خوراندی.... مرا به کدامین گناه مجازات کرده ای؟؟؟.... خنجرت را به زهر آغشته کردی که نابودیم حتمی باشد.....
دست هایم می لرزد .... می فهمم نه از سرماست نه از ترس ..... می لرزد چون تو رهایش کرده ای همان تویی که ادراکم می گوید دیگر در دید احساسم نیستی
پاهایم توان راه رفتن ندارند..... می فهمم نه از ضعف چنین شده ام نه راه را گم کرده ام..... راه نمی رود چون همراهی ندارد تا به هنگام دیوانگی ، دیوانه ای او را به خود خواند
می گویند تب کرده ام اما من فقط سوزش باد را روی گونه هایم به سختی حس می کنم به گمانم مرده ام فقط می ترسم باورش کنم.... می ترسم باور کنم باد تمام هستیم را به جرم عاشق بودن برده است و مرا چنین به خود وانهاده......
بغض اگر هست چرا اشک شدنش را به تاخیر می اندازد نکند او هم می ترسد.... می ترسد دلم را از تو بشوید....میترسد دیگر چیزی نماند تا برایت تنگ شود....
آه..... این چیست در این سیاهی ؟؟؟..... چیست که به من زل زده؟؟؟.....بگو برود ..... بگو برود که دیگر من آنی نسیتم که بودم...
بگو نه از من نه از عشقم چیزی نمانده به ته مانده ی قلبم نگاه نکن ......چیزی را در آن جستجو نکن
می خواهم چشمهایم را بگشایم تا از این سالاد کلمات رها شوم گمانم به بیماری شبیه شدم که هر انچه به ذهن مشغولش می رسد می گوید.....اما نه بذار دیووانه بمانم ..... جنونی که مرا به آن کشیده ای دوست دارم..... چقدر خنده دار است

پی نوشت: 1- این روزها مغزم از هجوم کلمات ورم کرده و این نوشته ها فقط گوشه ای از آن است که به زحمت به روی کاغذ آمده
2- می خواهم همه چیز را رها کنم حتی نوشتن را شاید دلم عمیق تنهایی می خواهد..... دلم خودم را می خواهد.... دلم تنگ است برای خودم


۲۴ نظر:

  1. درود
    گر چه مدتی طولانی است به اینجا نیا مده ام به این دلیل بود پیام الودگی این صفحه به ویروس برایم گزارش میشد و بر نا مه امنیتی سیستم مانع اتصال من به صفحه شما می شد. . چندین بار چک کردم تا کنون که گویا الودگی بر طرف شده ...خوشحالم
    دوستم قاصدک هم همین مشکل شما را داشت.
    سپاس  

    پاسخحذف
  2. مغز آدم که بشه قبرستون کلمه ها
    واژه به واژه رج میزنه تخیلش رو ولی دریغ از یه جمله که بتونه این ذهن ورم کرده و آروم کنه .

    پاسخحذف
  3. دل من هم برای خودم تنگه . دلم برای چیزی تنگ شده که هندوها بهش می گن خود بزرگ ، بی نهایت.

    پاسخحذف
  4. می فهمم آنچه راه بر نفس بسته نه بغض است نه کینه ی آتش زدن قلب من .....کلماتیست که به جانم مثل خنجری فرو می رود
    ........................
    دم به کله میکوبد و
    شقیقه اش دو شقه میشود
    بی آنکه بداند
    حلقه آتش را خواب دیده است
    عقرب عاشق.....

    پاسخحذف
  5. فرشاد@
    مگر خدا به داد برسد

    بارانشید@
    دلم برای حضورت تنگ بود خانم

    ماندالایز@
    آخ که این کلمات نفس رو حبس می کنند تا نای فریاد هم نباشد

    زروان@
    پس می فهمی دلتنگیم از چه جنسیست

    میشا و بیگاه@
    ممنون از حضورت....
    بی آنکه بداند....بی آنکه بدانم ....نابودیم حتمیست

    پاسخحذف
  6. من اسم این وضعیت رو نسبت به خودم و اوضاع و احوال خودم گذاشتم زوال تدریجی :D
    چون هر چقدر که بیشتر میگذره آدم متوجه نمیشه چه بلایی سرش میاد تازه بعضی اوقاتم متوجه نمیشی از کجا این بلا سرت میاد ، غافل از منشاء تمام این جریانات خودتی و خودت

    پاسخحذف
  7. من این جمله رو زیاد شنیدم
    گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

    همیشه این حس برای همه ما وجود داره
    چون گاهی اوقات خیلی از اصل خودمون دور میشیم
    تقصیر خودمونه

    پاسخحذف
  8. @سارا

    خيلي خوشگل نوشته بودي احساس مي كنم بعد از اين، باز هم آروم نشدي
    بالاخره يه روز آروم ميشي تمام اين احساسات واژه مي شه و ميچكه روي كاغذت و هم خودت راحت مي شي و هم ما لذت مي بريم خوشحالم از پيشرفت روزانه ات هر روز بهتر ميشي آفرين موفق باشي عمو جون

    پاسخحذف
  9. فرناز@
    اره گلم مرگ تدریجی همینه.... با دستای خودمون ذره ذره خاک گورمون رو می کنیم و وقتی خوب جا باز شد به درونش می خزیم ، آرام و ساکت.....

    نگاه@
    نه آروم نشدم اما ساکت شدم.... دیگه نه بی تابی می کنم نه حرفی می زنم.... نه دلتنگی می کنم نه دلگیر میشم...فقط روز می گذرونم تا بگذره

    پاسخحذف
  10. نوشتن از راه های رسیدن به خوده ها! گفته باشم

    پاسخحذف
  11. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم هرکسی دوست دارد آن‌چه هست را به هم بزند و برود گوشه‌ای آرام و تنها بنشیند و خودش را پیدا کند. اگر هرکدام‌مان یک غار حرا برای خودمان داشتیم و فرصت تنهایی را خیلی خوب می‌شد.

    پاسخحذف
  12. نمیدونم باید چی بگم!
    هرچه بگندد نمکش میزنند...
    شما که اینجور میگی پس ما چیکار کنیم!؟
    چند وقته که خیلی بهم ریخته بنظر میرسی،امیدوارم زودتر سروسامون بگیری و از این بهم ریختگی بیای بیرون!اگر کمکی از این حقیر برمیاد در خدمت هستیم.

    پاسخحذف
  13. کرو@
    اره تو نوشتن دلتنگی بیشتر بیرون میریزه و با خودت آشتی می کنی

    اغلن@
    کاش یه جایی بود دور از همه ....کاش

    میچیکو@
    به هم ریختگی واسه یه لحظه ی منه....
    مرسی از لطفت

    پاسخحذف
  14. vay cheghadr ghashang neveshti!
    merci az inke mano davat kardi. manzuret chejur mehmuni hastesh?! chejur bayad beiam? bad che saati?

    پاسخحذف
  15. سلام پس کمی یا بیشتر سری به خودت بزن با این دوستای خوب نباید اینگونه باشی عزیز

    پاسخحذف
  16. با هر بهونه
    پا جای پای تو گذاشتم
    گفتم که شاید
    با این بها نه
    غرقم کند توی خیالم
    عاشقانه

    پاسخحذف
  17. وروجک@
    قربونت عزیزم .... برات میگم دعوت چه جوریه

    رامین@

    مرسی که به من سر زدی
    اره دوستای خوب زیاد دارم سعی می کنم همین کار و بکنم

    پاسخحذف
  18. Salam
    cheghad jaleb bood nimche paragraph e avalet! khosham oomad! manam mamoolan injoori misham
    ama az man mishnavi neveshtan ro vel nakon! kheili komak mikone
    zehnet ro takhlie kon rooye kaGhaz ya Keyboard!

    manam ye blog e jadid zadam! biay khoshal misham
    s0litude.blogfa.com

    پاسخحذف
  19. sara joon bebakhshid kheili mashghul budam. man hastam ama chizi ke neveshtam darbareye khodam ro chetor benevisam unja? mesle nazar bedam bad shoma minevisinesh? anyway ta akhare emruz man comment mizaram. ghorbune u. sorry ke dir shod. 3 ruze ke mikham biam azat beporsam.

    پاسخحذف
  20. mishe begi in jaryane be estelah mehmuni chi bud aslan? comente man chera hazf shod? chera khabari nabud aslan?

    پاسخحذف
  21. sara joon man na asabani hastam na dava kardam. taghsire in bloge to hast ke smiley nadare. man diruz kheili be un blog raftam ta shab ama didam ke hich khabari nist. commente shab ham vase in bud ke begam "ma umadim tashrif nadashtid" lol.bad ham man tarikhe iran ro nadaram vase hamin kheili sakht bud befahmam 12 daghighan key mishe. ok so c u all next teusday. kiss

    پاسخحذف
  22. گاهی باید این سالاد رو درست کرد و با شدیدترین چاشنی و ادویه لقمه لقمه داد پایین. باید به هجوم گاه به گاه این کلمات اونقدر عادت کرد که آماده ی پذیرایی ازشون بود . استقبالی از جنس ذائقه شخصی ! استقبالی خاص خودت.. جایی این کلماتو خالی کن، اینجا، روی کاغذ ، توی باد ، توی سکوت ، توی چاه ذهن ... جایی هست که آرومت کنه . پیداش کن

    پاسخحذف
  23. بابت کتابا هم دستت درد نکنه . اگه بدونی چقدر جمع شده و همینطوری داره جمع میشهو دیگه برای عید تو یه مراسم خوب می شه افتتاحش کرد
    برای همیاری و هدیه ت بسیار ممنون عزیزم. عالیه! این جور چیزا هر وقت برسه به موقع ست. :-*

    راستی الان دیدم که لینکم کردی. باعث افتخاره. با اجازه منم همین کارو می کنم

    پاسخحذف

پیشاپیش از اینکه نظر می‌دهید سپاسگذارم. اگر مایل هستید می‌توانید نام و آدرس اینترنتی خود را در قسمت پایین، یعنی "انتخاب نمایه" وارد کرده و به‌همراه نظر خود ارسال نمایید.
راهنمایی: ساده‌ترین راه در این قسمت انتخاب نام/آدرس اینترنتی است. حتی اگر آدرس اینترنتی را موجود نداشته باشید، می‌توانید جای آن را خالی بگذارید. درج نظر به عنوان ناشناس یا حتی اسم مستعار در این وبلاگ آزاد است. فقط از استفاده از هویت افراد دیگر برای نظر دادن خودداری فرمائید