
نگاه می کنم آن کسی را که در آینه روبه روی من ایستاده است و پاک گیج و گنگ به تمامی لحظه های سپری شده در عمق وجودم می نگرد......
چه می کنی با من ؟...
چه چیز را به بیرون می کشی ؟....
تمام دلم را مرداب فرا گرفته است برای چه دست و پا می زنی؟....
بین این همه خواستن و نگاه های مردد گیر کرده ای و مرا با خود به ته دره ی نیستی می کشانی...
رهایم کن
اون دختره توي عكس احرام بسته .آخه نصف بندشو مثل حاجي هاي سياه پوست انداخته بيرون
پاسخ دادنحذفنمی دونم پارسا اما گاهی این عکس من و به این فکر می ندازه که ما چه بخشی از خودمون رو این طور به نمایش می زاریم در حالی که حتی جرات نداریم خودمون بهش نگاه کنیم...
پاسخ دادنحذفدرود
پاسخ دادنحذفرهایی قاموس یافتن است.
بارانشید
منو رها کن از این فکر تنهایی
پاسخ دادنحذف***
پاسخ دادنحذفگاهی وقت ها بین این سوال گیر می کنم که باید "من" باشم یا "من" نباشم !
رها شوم یا خود را باز یابم ؟
شاید هر دو یکیست ، نمی دانم !
***
Elham
***
سلام
پاسخ دادنحذفگاهی رفتن و رها کردن خیلی سخته
گاهی هم باید رفت و دید
با درود و سپاس فراوان : شهرام
با اجازه لینکتان کردم .
پاسخ دادنحذفآینه و همزاد درون آینه من را یاد دون خوان و کارلوس کاستاندا می اندازه.روشی که آن همزاد را از آینه میاره بیرون جالبه