۱۳۸۹/۰۶/۲۷

بی رحمی کردی....



روز تولدت همه ی توانم را جمع کردم تا بهترین روزت را بسازم .... کیک و شمع ، کادویی همراه با عشق و بهترین غذایی که می توانستم برایت حاضر کنم
نشسته ام کنار میز و به کارهایم نگاه می کنم .... چیزی به نظرم کم و کسر نیس . ساعت کم کم به ظهر نزدیک می شود و نگاه من به در منتظر ورود تو
حتما دلت برایم تنگ شده است .... برای این روز و کنار هم بودنمان .... حتما تصمیمت را عوض کرده ای ..... حتما می آیی
.
.
.
.
.
غروب شده است اما من هنوزم امیدوارم
کم کم غروب تولد 2 سال پیشت را به خاطر میاورم .پیش خود می گویم شاید چیزی گفته بودی که من ازآن غافل مانده ام اما نه تو فقط گفتی به یه سفر 3 روزه می روی ...... غمگین نبودی .... اما چرا 3 روز شده 2 سال و تو هنوز بازنگشته ایی
بیا که دیگر غم دارد جای شوق امروز را می گیرد .....بیا که دیگر توان تحملم نیس
شب شده و مجبورم همه چیز را جمع کنم حتی دلم نمیاید شمع تا اخر سوخته را خاموش کنم ... بی رحمی اندازه دارد

پی نوشت:
این متن رو به خاطر دل مادری نوشتم که فرزندش 2 سال پیش خانه را ترک کرده و دیگر هیچ خبری از خودش به خانواده اش نداده و تنها نوشته ای که از خودش به جا گذاشته با این مضمون بوده که می روم تا خودم را پیدا کنم ....

۱۸ نظر:

  1. پی نوشت خیلی تکون دهنده بود
    یعنی وقتی پی نوشتو می‌ذاری کنار متن

    پاسخحذف
  2. ما که مادر نیستیم که بفهمیم چی میکشه،ولی مطمئنا جای خالی بچه آدم تو سالگرد روزی که با هزار امید به دنیا آوردتش سخته

    خودشو پیدا میکنه واقعا؟

    پاسخحذف
  3. شاید اگه قضیه رو از دید اونی که رفته خودشو پیدا کنه نگاه کنیم انقد بی رحمانه نباشه

    پاسخحذف
  4. حیات خلوت@
    برای منم همین طور بوده

    سمیه@
    رسته مادر نیستیم که درک کنیم....

    به نظرت دلیلش اونقدر محکم بوده که بتونه حسرت یک مادر و بیخبریش رو توجیح کنه؟؟...

    پاسخحذف
  5. پيدا كردن خود به بهاي گم شدن ديگران
    به بهاي گم شدن مادر...
    پيدا نخواهد شد..

    پاسخحذف
  6. در نگاه اول بی رحمانه به نظر میرسه. ولی برای قضاوت باید رابطه اینها رو قبل از جدایی هم دید

    پاسخحذف
  7. بهانه@

    پیدا نخواهد شد

    میلاد@

    به این دلیل این متن رو نوشتم با عنوان بیرحمی چون از رابطه و عشق خانوادگی اونها با خبر شدم که اگه شک داشتم هرگز این کار و نمی کردم

    پاسخحذف
  8. خیلی خوب بود ...

    بمان مادر ، بمان در کلبه ی خاموشِ خود مادر ...
    تو دیگر سایه ی فرزند را بر در نخواهی دید ...

    نمی دونم یعنی این فرزند به این فکر نمی کنه که ...
    مادرم چیکار کنم اگه از سفر بیام
    اگه از سفر بیامُ تو نباشی سر ِ رام ...

    پاسخحذف
  9. نمی دونـــــــــــم...

    پاسخحذف
  10. اون بنده خدا رفته خودش رو گم کرده که! به جای اینکه پیدا کنه!
    ولی من این بهم ثابت شده که هیچ موجودی توی دنیا به اندازه ی پدر و مادر، آدم رو تا این حد خالصانه دوست نداره...
    اون آدم هم مطمئن باش بد چیزی رو گم کرده .. هرچند اگه خیلی چیزها رو فرضاً به دست آورده باشه که بعید می دونم اینطوری بوده باشه

    پاسخحذف
  11. ترسیدم
    منتظر بودم وقتی به اخرش می رسم بگی اون از دنیا رفته...خیالم راحت شد...هی به خودم میگم فکر و خیال بد نکنا...باز گوش نمیده...
    انشاالله که زود برگرده
    از وبتون خوشم اومده
    به منم سر بزنیدو منم خوشال کنید
    www.ehsasateghasedaki.blogfa.com

    پاسخحذف
  12. می آید
    شاید دیر
    گاهی وقتی خسته شده ای و انتظارت تمام شده
    درک می کنم
    چون عزیزی در مدت زمان گوتاه تر همین کار را انجام داد
    با تمام وجود می فهمم

    پاسخحذف
  13. سلام
    واقعا تکان دهنده بود هنوز گیجم چی بنویسم
    امیدوارم امید هیچکسی نا امید نشه

    پاسخحذف
  14. سلام عزیزم
    من آپ کردم
    تونستی بیا
    فربانت

    پاسخحذف
  15. پیدا کردن خودش؟
    به تنهایی؟
    بی هیچ یاوری؟
    بی هیچ تکیه گاهی؟
    بی ..........
    به چه قیمتی؟
    شکستن یه دل؟
    واقعا که بی رحمیه!
    نمی تونم تحمل کنم

    پاسخحذف

پیشاپیش از اینکه نظر می‌دهید سپاسگذارم. اگر مایل هستید می‌توانید نام و آدرس اینترنتی خود را در قسمت پایین، یعنی "انتخاب نمایه" وارد کرده و به‌همراه نظر خود ارسال نمایید.
راهنمایی: ساده‌ترین راه در این قسمت انتخاب نام/آدرس اینترنتی است. حتی اگر آدرس اینترنتی را موجود نداشته باشید، می‌توانید جای آن را خالی بگذارید. درج نظر به عنوان ناشناس یا حتی اسم مستعار در این وبلاگ آزاد است. فقط از استفاده از هویت افراد دیگر برای نظر دادن خودداری فرمائید